المیرا شکرپور – نقاش
انسانهای نقابدار احاطه شده در فضایی سرد و آثار نقاشی المیرا شکرپور
وقتی صحبت از نقاشی به وسط میاد، با یک روح آزاد و احساسی لطیف روبرو هستیم که شاید کمتر در فعالیتهای دیگه ی هنری به چشم بخوره. شاید این مورد به خاطر بصری بودن نقاشی هست و حتی بخاطر رها بودن قلم نقاش که حس درونی خود هنرمند رو بروی بوم میاره. حضور نقاش میتونه احساسی از درون؛ شامل درد، خوشحالی یا آزادی رو به مخاطب ارایه کنه. احساسی که در آثار المیرا شکرپور آشکارا بیان شده.
المیرا شکرپور هنرمند نقاشی هست که ویژگیهای خاصی رو در آثارش قرار داده. نقابها و فضای سردی که بر آثار این هنرمند قالب هست، وجه تمایزیه برای نمایش کارهای ایشون. المیرا نقابهای حاضر در نقاشیهای خودش رو از جهتی بخاطر دنیای محدود و سنگین اطراف میدونه و اینکه این نقابها به ناچار بروی صورت کاراکترهای آثارش قرار گرفته. حضور کاراکتر زن هم در آثار این هنرمند بسیار دیده میشه. موضوعی که در فضایی سرد همراه با نقاب حضور داره و گاهن روایتگر سختیها و رنجهایی است که بر این قشر وارد میشه. این هنرمند راجع به حضور زنان هم این موضوع رو بیان میکنه که: ” در حقیقت زن حاضر در نقاشیهام، در یک نقطه و یک لحظه از زمان، نقاب رو نشان میده. لحظه ای شب گونه و منجمد. فضایی یخ زده که رو به تاریکی داره. او با چشمانی گاهی وحشت زده، گاهی مسخ شده و لبخندی به لب داره که نمیدونی از سر مهربونیه یا از روی چیزی که در دنیای اطرافش موج میزنه.”
مشاهده آثار و متن کامل در ماهنامه هنرهای تجسمی پان آرت: نسخه بیست و هشتم پان آرت
از چه زمان و چطور نقاشی رو به عنوان فعالیت هنری انتخاب کردین؟
زمانی شروع به کشیدن نقاشی کردم که به آگاهی و بلوغ رسیده بودم و دنیایی غیر از دنیای واقعی رو در جریان اطرافم میخواستم. شروع کردم به کشیدن دوستانِ خیالی و خیال پردازی در دنیای روی کاغذ با مدادهای رنگی. جهانی که در نظرم بسیار محرمانه بود. از بچهگی عادت به گفتن و ارائه شخصیت خودم در غالب حرف و سخن نداشتم، برای همین شاید شخصیت پنهانی خودم و آرزوهایی که به زبان نمی آوردم رو به صورت نقاشی میکشیدم و گاهی حرفهام رو با خطی ناخوانا، گوشه کنار نقاشیهام می نوشتم. برای همین، علاقه من هر روز به نقاشی بیشتر و بیشتر میشد چون در اون جهان زندگی زیباتر و رنگیتر و مسلمن دلخواهتر بود.
ماسک، صورتک و فضای سرد حاکم در آثار شما به چه دلیله؟
میشه گفت پنهان کردن شخصیت واقعی و آوردن آرزوهای پنهانی روی نقاشی. زمانی که شروع به نقاشی کردم رو توضیح دادم. شاید همین پیش زمینه برای نقابهای زنان نقاشیهام باشه. هرچی بزرگتر میشدم و دنیا رو بیشتر کشف میکردم، میفهمیدم محدودتر هستم. زنان رو در غالب مادر، خواهر، پزشک و استاد میدیدم. همیشه این احساس رو داشتم که اینها اگر بخوان یک نقاشی واقعی از خودشون بکشن چه چیزی خواهند کشید. درست مثل خود من. دنیای محدود و مجبوریتی سنگین که خود واقعیمون به ناچار زیر لایههای این زندگی و فشارها گم میشیم و کمکم نقابها رو به صورت میکشیم. شاید باور میکنیم زندگی همونه. همون فشارها و خرد شدنها. میدونیم که اینها مقطعی نیستن. مجبوری که ظاهری متفاوت با آنچه واقعن هستی رو نشون بدی تا جایی برای نفس کشیدن داشته باشی. در واقع جایی برای زندگی کردن و نقابها به میان خواهد اومد. ناگهان چیزی در درون، ما رو به بیرون کشیدن خود واقعیمون مجبور میکنه. من نقابهام رو با کشیدن اونها، کنار زدم. می خواستم بگم که من نقاب دارم. من نقابی دارم که اگر کنار بگذارم، دنیای واقعی من و خود حقیقی من شکلی دیگهای ارائه میده که باور کردنش رو به عهده بیننده میگزارم. میتونی از پس نقاب؛ نگاهها و لبخند حقیقی من رو ببینید….
مشاهده آثار و متن کامل در ماهنامه هنرهای تجسمی پان آرت: نسخه بیست و هشتم پان آرت
نظرات بسته شده است، اما بازتاب و پینگ باز است.