پان آرت - نشریه جامعه ی هنری ایرانیان
وب سایت علمی پژوهشی هنر

نقد هنر: قسمت سوم

0 173

آی تای شکیبافر

در قسمت اول شاهد نگاهی اجمالی به نقد و در قسمت دوم هم شاهد تعاریفی در مورد منتقد بودیم. بدیهی هست که صحبت کردن در مورد وضعیت نقد و تک تک قسمت های اون که به صورت تیترهایی خلاصه در قسمت قبل ذکر شد، فراتر از این هاست و کتاب های بسیاری درباره این موارد مهم میشه منتشر کرد.
در این قسمت همچنان درمورد «بحث درباره منتقد»، قصد دارم تا درهایی از روابط بین منتقد و هنرمند رو برایتان باز کنم.
در طول تاریخ هنرِ چندین و چند ساله ای که در کتاب ها به اون پرداخته شده و در میان کتابهایی که صرفاً در باب نگارش نقد و تحلیل و بررسی آثار هست، گهگداری با جمله هایی در مورد این مسئله یعنی همان «ارتباط هنرمند و منتقد» روبرو میشیم. جملاتی که گاهی ممکنه همدیگر رو نقض کنن و گاهی مکمل و همپایه ی همدیگه باشن.

پان آرت

گاهی می خوونیم:

“ارتباط میان هنرمند و منتقد تخریب کننده هست، چرا که منتقد خواه یا ناخواه به احساسات خودش رجوع میکنه و این مسئله برای او فراگیر می شه، عقل پایمال می شه و ثبات زیر سوال میره؛” و در جایی دیگه:
“منتقد بدون ارتباط داشتن با هنرمند، نمی تونه اثر را ببینه، نمی تونه موسیقی اثر را بشنوه، چه برسه به اینکه بخواد تحلیل یا نقد هم بکنه!”

اینطوری هست که می گویم مطالعه ی کتابهایی که در این باب هست، می تونه چشم و گوش ما را باز کنه و ذهنمان را آگاه بسازه. با خوندن این کتابها، ناخودآگاه در ذهن ما جنجالی بی سابقه رخ می ده، کدوم جمله درست هست؟ آیا منتقد به هیچ وجه نباید با هنرمند در ارتباط باشه؟ اگر خلاف این هست چه کار باید کرد؟
همه ی این ها سوالاتی هستن که در ذهن نقش می بنده و وظیفه ی ما نظم و ترتیب دادن به این نقش هاست تا به مرور زمان به خط خطی های نافرجام بدل نشن.

منتقد خودش باید اونقدر توان و اراده داشته باشه تا بتونه بر احساساتش غلبه بکنه، به هر حال یکی از مراحلی که میشه منتقد رو به تحلیل اثر در راستای صحیح هدایت کرد شناخت هنرمنده، فرهنگ، مذهب، زمان، همه و همه در پیشبرد ذهن منتقد اثر دارن.

هر چه اطلاعاتش کمتر باشه تعویق و هدایت ذهنش هم مشکلتر میشه، مطمئناً که دانسته های درست می تونه به شناخت لایه های اثر کمک بکنه، چرا که هنرمند ذهن خودش را با تمام تلاش به جسمی مثلا کاغذ، پارچه، و شاید هنری از جنس چیدمان به ثبت رسونده باشه و هر فاصله ای می تونه حکم یک مهره ی نادرست رو داشته باشه.
فقط در یک صورت هست که روابطی که بین هنرمند و منتقد، نقش بسته؛ خدشه دار میشه و اون هم زمانی هست که متوجه میشیم نقد از داوری فراتر رفته و به برخوردی شخصی بدل شده. در اصل هدف نقد بهبود یافتن اثر هنری نیست؛ منتقد هرگز نباید خودش رو در جایگاه هنرمند قرار بده. او فقط حق داره در حوزه ی اقدامات خودش عمل کنه، فقط حق دارد تا ببینه، تحلیل کنه و به هنرمند نشون بده که عموم چطور اثر اون را درک میکنن.
گاهی در بسیاری از مجامع و محافل نقد دیدیم و خوندیم که کسی خودش رو به عنوان منتقد معرفی کرده یا لب به حرف زدن باز کرده؛ این ها موردی نداره. چقدر عآلی که اعتماد به نفس داشته باشیم تا در جمع بتونیم صحبت کنیم. اما مسئله این هست که گاهی منتقدان به راحتی خودشون رو در جای هنرمند می گذارن، برای مثال شنیدیم که می گن:» اگر این عکس اینگونه بود بهتر بود!» کجای دنیا منتقد اینطوری گفته و خواهد گفت؟!
اگه فردی خودش را منتقد معرفی میکنه، پس به هیچ عنوان حق دخل و تصرف در اثر را نداره، درسته که برخورد ها بسیار متفاوته، اما همگی در یک خط و سیر مشخص و واحد.
منتقدان در تمام دنیا به یک فکر مشترک رسیدن و اونهم اینه که نظراتشون نباید با جزم و خشم بسیار منتقل بشه، چونکه این نظرها همیشه قابل اصلاح و تغییر هستن.
به هر جهت منتقد باید تحت هر شرایطی در مورد موضع گیری خود یک توضیح منطقی داشته باشه، در غیر این صورت خود منتقد رو باید به سخره ی نقد کشید!
این قسمت از مقاله رو با جمله ای بسیار زیبا از  پیتر شلدهال به پایان میرسونم:
“واضح نوشتن، کار بی نهایت دشواریست که اندکی هم جنون آسا به نظر می رسد. واضح نوشتن به منزله ی آن است که خودت را لو بدهی!”  (ادامه دارد…)

ارسال یک پاسخ