بر فراز برج بابل؛ نقد و بررسی آثار اله یار نجفی (قسمت دوم)
حجم نمایشگاه با عنوان برج بابل، سالن بعدی را در کنار تابلوهایی دیگر به خود اختصاص می دهد. برج بابل نجفی؛ تعداد 14 مکعب مستطیل توخالی است که با ارتفاع 270 سانتیمتری خود و وزنی حدود 35 کیلوگرم و بیش از آن، محکم برجای خود قرار گرفته است که امکان ریزشی را نشان دهد.
در عین حال او با قرار دادن آینهای در زیر حجم، گویا به ارتفاع آن افزوده تا بلندتر از آنچه در واقعیت وجود دارد، دیده شود و سقف خشتی گالری نیز درون آینه، راه عبور برج را برای رسیدن به بهشتی که برج بابل اصلی برای دسترسی به آن ساخته شده بود، سد کند.
در کنار این حجم، هنرمند تابلوهایی را با همان شیوه کلاژ با نام «مردم بابل» بر روی دیوار قرار می دهد. این پرترهها با همان تکنیک کلاژ و چسب، صورتهایی عجیب و ناشناخته را به تصویر میکشند.
بدین ترتیب الهیار نجفی همچون آنزلم کیفر و همتای ایرانی خود، بکتاش سارنگ جوانبخت، با توجه به کتاب عهد عتیق و البته کتابهای اشعار شاعران شناخته شده ایرانی، به خصوص خیام، از طراحی، نقاشی، مجسمه، ویدئو و صدا و کلمات در کنار هم، برای رساندن مفهوم خود استفاده مینماید و فضاهای شهری و ساختمانها را با بریدههای کاغذ و عکس و چسب برپا میکند تا ایدههایش را براساس نیازشان با تکنیک و موادی که لازم می داند اجرا می کند.
این تکنیک، به او کمک میکند تا هدف خود را از تغییر و اتحاد برای ساخت اندیشهای پرمفهوم به ثمر رساند.
هنرمند می داند که در ساخت برج بابل، مردم اتحاد با یکدیگر را آموختند اما با ساخت برج بابل، زبانها مختلف شد و دیگر کسی زبان دیگری را نمیفهمید، پس اختلاف و تفاوت به وجود آمد و رشد کرد.
برجی که نجفی در تابلوهای سالن اول خود با انباشتگی خانهها، نشان می دهد، گویا بیشتر به زمانی بازمیگردد که سازهای بعد از تفرقه و جدایی مردم ساخته شده است، چرا که هیچ نقشه و اندیشهی خاصی را در خود نشان نمیدهند، همچون شهرهایی که اکنون بیقاعده رشد میکنند و بی تفکر و قانونی بزرگ و بزرگتر میشوند.
او در کتابهایش نیز، هدف خود را از این نمایشگاه به مخاطب خود نشان می دهد. آنجا که با کنار هم قرار دادن حروف و کلمات از نوشتهها و متنهای مختلف، گویا سعی در کنار هم چیدن این زبانها و این مردم و بیان یکرنگی و وحدت دوباره آنها دارد.
آثار این هنرمند، با اینکه به داستان و ساخت برج بابل اشاره دارند اما، آن را به دنیای معاصر منتقل کرده و به روز و قابل درک برای مخاطب کنونی خود میسازند. اگرچه به همان سرعت بینندهاش را نیز؛ همچون نمایشگاههای پیشین خود، درگیر تکنیک ساختی که برای آنها به کار رفته است، میکند، اما با این حال، هنرمند، در جای جای نمایشگاه با ترفندهایی توجه را دوباره به مفهوم میکشاند.
به این منظور است که اشعار خیام را در کتاب خود به کار میگیرد و برای آن نوشتهای بر دیوار میگذارد. صدای آشنای شاملو را با اشعار حافظ و مولانا و خیام پخش میکند و برج خود را مرتفع میسازد.
نجفی در سالن دیگر مردم بابل را با اشکال عجیبشان در قابهای جداگانه به نمایش میگذارد.
مردمانی که این چنین غریب به نظر می رسند، با تکنیک کلاژ او، از همان تکههای آشنا ساخته شدهاند. حجم خود را، همانند اشعار کتاب خیامش مینشاند، نظمی خاص به آن آشفتگی و تلنباری سازههای معماری و شهری می دهد، در عین توخالی بودن و بیثباتی جعبههای آهنی روی هم چیده شده، به گونهای ثبات می رسد که امکان لغزش و افتادن را از آن بگیرد.
در کنار دیوارهای آهنی سازهی محکم خود، به نظر می رسد این برج، در هر حال قرار است با قدرتی تمام روی به آسمان پیش رود. الهیار نجفی با نمایشگاه خود و با حجم برج بابل خود که عنوان نمایشگاهش را نیز دربرمیگیرد، به جنگ با خدایان قدیم میپردازد و برخلاف آنان که با ساخت برج بابل، تصمیم به ایجاد تفرقه بین مردم گرفتند، می خواهد از میان این تفرقه، یکرنگی و ثبات و اتفاق را بوجود آورد.
نقد از: سیما افتخاری راد