پان آرت - نشریه جامعه ی هنری ایرانیان
وب سایت علمی پژوهشی هنر

ایلـیا تـهمـتــنـی – تـصویرگر

0 293

ایلیا تـهمتــنـی؛ تصویرگری هست از اهالی شیراز که فعالیت خودش رو در زمینه نقاشی، تصویرگری، کارتون و ویدئو آرت آغاز کرده و در زمینه هنر کتابهایی رو هم به انتشار رسونده. علاوه بر این، ایلیا مدیر یک مجموعه تبلیغاتی شخصی هم هست که در اون به فعالیتهای نشر و تبلیغات میپردازه.
از فعالیتهای مهم ایلیا، برگزاری چندین فراخوان هنری و گردآوری آثار هنرمندان جوان و نمایشگاه اون آثار در کافه ها بوده. به نظر ایلیا، چون در کافه ها رفت و آمد زیاد هست و از طرفی فرهنگ خاصی در اونجا وجود داره، جوانها فرصت پیدا میکنن تا آثارشون رو براحتی معرفی کنن و این سکوی پرتابی برای اونها میتونه باشه.
از فعالیتهای دیگه ایلیا میتونیم به ساخت تعدادی ویدئو‌آرت و انتشار چندین کتاب با مضمون تصویرسازی درباره اشعار هنرمندان مختلف اشاره کنیم. اتفاقی که در تصویرسازی های ایلیا رخ میده، مرز نزدیک تصویرسازی، نقاشی و کارتون در آثار ایشون هست. به نظر این هنرمند در تصویرگری هم باید بحث مفهوم گرایی و روایت یک داستان وجود داشته باشه و هم زیبایی شناختی نقاشی و طراحی رعایت بشه. در ادامه، صحبتهای این هنرمند رو در مورد زندگی هنری و تحلیل آثارش خواهیم خوند که بصورت اختصاصی با ماهنامه پان‌آرت انجام دادن.

 

رضا عالی، ایلیا تهمتنی، آرین خانی

(از راست: رضا عـآلی- مدیر مسوول ماهنامه پان ارت، ایلیا تهمتنی-تصویرگر، آرین خانی-مدیر هنری پان آرت)

 

با معرفی خودتون شروع کنید…

ایلیا تهمتنی هستم. متولد ۵۹ شیراز. از سال ۷۶ فعالیت‌های هنریم رو به صورت متمرکز شروع کردم و تا کنون بیش از ۳۰ نمایشگاه داخلی و خارجی داشتم، از جمله نمایشگاه هایی در گالری‌های هما- شیرین- مان هنر نو- مهروا- متن- دارالفنون و… آخرین نمایشگاهم از ۴ بهمن در گالری سیحون افتتاح خواهد شد با عنوان “کاتارسیس” که از مجموعه‌ی آخرم خواهد بود با عنوان “آینده ی بدوی”. در تعدادی فستیوال داخلی و خارجی شرکت داشتم و تعدادی عنوان کسب کردم از جمله نفر اول فستیوال تابوردا ی آرژانتین- برگزیده ی فستیوال داوجون کره و… بیش از ۲۰ عنوان کتاب منتشر کردم از جمله مجموعه ی (آی گاو! تو جاودانه خواهی شد) -(آلگرو)-(کلماطرح)-(من انبوه عاشقانه می شوم)و…و همچنین انتشار سری کتاب‌های کافه پاره. و اجرای چند پرفورمنس از جمله (خشونت فتنه انگیز)-(چای طرح پهلو)-(پژ-تابوت های دیواری) و ساخت نزدیک به ۱۵ ویدیو مووی از جمله (ملاقات کننده)-(کرمو)-(خوب بد زشت)و…رو تجربه کردم. رشته من در دبیرستان ریاضی بود و در دانشگاه عمران خوندم و همچنین گرافیک. در حال حاضر علاوه بر فعالیت‌های هنری شرکت تبلیغاتی و انتشاراتی دارم و طراح انتشارات مرواردید و چند انتشاراتی دیگه هستم. هر از گاهی هم نمایشگاه هایی رو جمع آوری و برگزار می کنم.

کلیت موضوع فراخوان “اعلان” چی بود و هدف شما از برگزاری “اعلان” چی هست؟
اعلان فراخوانی هست که در کافه ها برگزار میشه و من برای برگزاری اون چندین دلیل داشتم. اتمسفر حاکم بر کافه ها برای برگزاری و نمایش آثار مناسب هست. همون جور که می دونین، کافه ها در طول تاریخ هنر مراکز مهمی محسوب می شدن و هسته ی شکل‌گیری خیلی از جریانات هنری، همین کافه ها بودن. البته در ایران به کافه ها کمتر از این دید کاربری توجه شده و بنظر من میشه از پتانسیل بالای فضاهایی مثل کافه‌ها برای ارایه آثار هنری استفاده کرد. دلیل بعدی گالری هایی هستند که به اعتقاد من نتونستن مخاطب بالاتری از طبقات مختلف رو جذب کنن و آنچه شاهدش هستیم یک تعداد محدود و ثابت بازدید کننده یا گالری گرد که به زحمت فقط در روز افتتاحیه ها دیده می‌شن و باقی زمان تا اختتامیه گالری ها خالی از مخاطب باقی می مونن، اما در مکان هایی مثل کافه ها این مساله فرق میکنه. با تعداد بیشتری مخاطب مواجه می‌شیم و کارها بخوبی دیده میشه.
با این دلایل بود و البته چند دلیل دیگه که من به فکر برگزاری فراخوانی به اسم “اعلان” و برگزاری اونها در کافه ها افتادم که به یاری دوست نازنین‌ام حامد فروغی و همچنیم مساعدت دوست بی نظیرم سجاد افشاریان تاکنون چند اعلان بروی دیوارهای کافه شیراز رفته است. با این اتفاق شاید امکان ورود هنرمندانی بی رابطه به جمع های خشک و بسته ی فعلی هنری پیش بیاد و فرصتی پیدا بشه تا کارهای محترمشون دیده بشه. این ماجرا حتی برای فروش آثار هم میتونه موثر باشه و در ضمن می‌تونه سکوی پرتابی باشه برای اتفاق های خوب بعدی هنرمندانِ نازنینی که لااقل این ایمان درشون شکل بگیره که می تونن حواسشون رو به کارشون جمع کنن و کمتر دغدغه ی ارایه براشون باقی بمونه. البته انتخاب کارها با دقت انجام میشه و ما از طریق جستجو در اینترنت و یا معرفی دیگران و پیگیری دانشگاه‌ها و آتلیه ها و… کارهای خوب رو انتخاب و برای نمایش اونها رو آماده میکنیم. در این پروژه سود آوری مالی برای من وجود نداره و در حقیقت این یه کاره دلی هست . کارها با تفاهمی که بین آرتیست و مدیر کافه اتفاق میافته قیمت گذاری و به فروش میرسه.

در مورد نمایشگاه اخیرتون در اصفهان و چند شهر دیگه بگین، که چرا تصمیم گرفتید در شهرهای دیگه آثارتون رو به نمایش بگذارید؟
واقعا چرا شهرستان‌ها نه! وقتی هنرمندی در شهرستانی رشد میکنه؛ ترجیح میده کارهاشو برای نمایش به تهران بیاره و اون هنرمندی هم که در تهران هست بندرت کارهای خودش رو به شهرستان ها برای نمایش میبره و این اتفاق باعث میشه تا گالری یا نمایشگاه های شهرهای دیگه از جریان حرفه‌ای جاری دور بمونن. با چند تجربه ی ارایه کارهام در شهرستان‌هایی مثل اهواز، شیراز، اصفهان، کاشان و… امروز باید بگم این اتفاق خیلی لذت بخش و محترم هست و به دوستان حرفه‌ای پایتخت این تجربه‌ی نازنین رو توصیه می کنم! نمی خوام شعار تعهد هنری و فرهنگی سر بدم که اصلن اعتقاد ندارم که این وظیفه ی مهم هنرمند هست؛ اما احترام گذاشتن به چشم‌های دورتر از پایتخت هم می تونه حال آدم رو خوب تر کنه .
البته گالری در شهرستانها بیشتر به سمت نمایش صرف پیش میرن تا فروش. بخاطر همین شاید هنرمندان حرفه‌ای ترجیح میدن آثارشون رو لااقل در تهران نمایش بدن و ترجیحن در دبی و آن‌سوترها! اما چه اشکال داره که کنار همه ی این‌ حضورها گاهی هم تو شهرستان‌ها اجازه ی نفس کشیدن به کارهامون رو بدیم؟!…

ایلیا تهمتنی

چرا جریانهای هنری در کشور خیلی کند پیش میره و اتفاق مهمی رو در فضای هنری کشور شاهد نیستیم؟
همیشه به این فکر میکنم که چرا ایران در طول تاریخ هنر نتونسته جریان ساز باشه و کمتر بر مسیر حرکت هنری ای تاثیر گذاشته و حتی اگر هم در جریان یا مکتبی تأثیر داشته؛ نتونسته از حضور خودش دفاع کنه. بخشی بر می گرده به مدیریت فرهنگی کشورمون و بخش دیگرش به خود جامعه ی هنریمون…
در زمینه ی هنرهای تجسمی یک چهار وجهی هست که به اعتقاد من باید هر چهار وجه درست عمل کنن تا اتفاق محترمی پیش بیاد، ضلع اول: گالری ها و مجموعه دارها و کیوریترها، ضلع دوم: خود هنرمند، ضلع سوم: منتقدین، ضلع چهارم: مدیریت کلان فرهنگی. به نظر من اگر واقعا در ایران به دنبال یک جریان درست هنری هستیم، باید اتفاقی پیش بیاد که این چهار وجه درست و موازی با هم حرکت کنن. یک ضلع این مربع همانجور که گفتم نقد هست. ما الان در مساله هنرهای تجسمی اتفاق درست و حرفه ای در رابطه با نقد رو شاهد نیستیم. نقد باید طوری باشه که منِ آرتیست بخاطر نقد آثارم در مجله‌ی فردای نمایشگاهم، واقعا شب خوابم نبره و به این فکر کنم که فلان منتقد میتونه کار کپی یا اثر غیر حرفه ای من رو فوری تشخیص بده و کاری کنه که اجازه‌ی تکرار اشتباه رو از من بگیره. اما الان شما دقت کنین؛ چون منتقدان حرفه ای ما خیلی کم هستن، کیفیت آثاری که به نمایش در میاد در اکثر موارد خیلی پایین هست و این خودش باعث کندتر شدن جریان هنری کشور میشه .
در کنار چهار ضلعی ای که گفتم انتشار محدود کتاب‌های هنری، سیستم نیمه فلجه آکادمیک، جلوگیری از پخش کتاب‌ها و مطبوعات مهم و قابل استناد جهان هم، از ماجراهای دیگه‌ای هست که این جریان رو روز به روز به نابودی غم انگیزتری می کشونه؛ حالا چطور می‌تونیم توقع داشته باشیم که مخاطب با این هنری که نه آوانگارد هست نه اصلن خودش می دونه که چی هست رابطه برقرار کنه و چطور میشه توقع داشت که کسانی که تازه می خوان وارد فضای هنری بشن ، بدونن کار خوب کدومه وقتی گالری ها پر شدن از کارهای غلط و کپی و سطحی …

ما واقعن چند مجله ی هنرهای تجسمی حرفه‌ای داریم؟! از همین تعداد محدود برخی که بیشتر به آگهی نامه تبدیل شدن و برخی از اونها فقط مطالب تاریخ گذشته ارایه میدن و لذا مطبوعات ما نمی تونن به این ترتیب تأثیری بر جریان هنری داشته باشن.
از طرفی باید قبول کنیم حرکت ملی کلان هم باید اتفاق بیفته، این نیاز باید در مسوولان ما هم پیدا بشه که به واسطه ی هنر می تونن کارهای بزرگی بکنن و لذا باید جریان ها ی هنری رو مدیریت کنن نه اینجوی که تاکنون دیدیم که نتیجه‌اش فلج تر شدن ماجرای هنری مان شده. وقتی می‌بینید کشوری مثله آمریکا ناگهان بعد جنگ جهانی در فاصله ی کوتاهی حتی از اروپا که سال‌ها پایتخت بی رقیب هنری جهان محسوب می‌شد پیش میفته، باید بدونیم که یک برنامه ی هدفمند رو پیش گرفت. بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکاای که کمترین صدمه رو از جنگ دیده ناگهان به یک ابر قدرت بی رقیب تبدیل می شه از لحاظ اقتصادی و رفاهی و اجتماعی و به این فکر میفتن که از لحاظ هنری هم حرف اول رو در جهان بزنن و از رسانه ی پر قدرت هنر استفاده کنن.
همه چیز حساب شده و مدیریت شده اتفاق افتاد. از طرفی اکثر هنرمندان بزرگ اروپایی به آمریکا کوچ کردن و فضای فکری جامعه به سمت پیشرفت قدم بر می‌داشت. حمایت و برنامه‌ریزی و مدیریت فرهنگی و هنری دقیق و فکر شده، تمام زنجیرها رو به هم متصل کرد و نتیجه‌اش این شد که ناگهان آمریکا به قطب هنرهای معاصر جهان بدل شد و در نهایت هنرمندان بی‌نظیری معرفی شدن که تونستن مسیر تاریخ هنر رو عوض کنن: جکسون پلاک، وارهول،مارک روت کو،هاکنی و… بسیاری هنرمندان تأثیر گذار مهم دیگه حاصل همین هماهنگی و مدیریت فرهنگی-هنری بودن و در نهایت شکل‌گیری مکاتب هنری تازه و رونق هنری آن کشور و البته جهان…

ایلیا تهمتنی

انتشار تعداد زیادی کتاب و ساخت چندین ویدیو آرت در کارنامه ی هنری شما وجود داره. در مورد این جنبه از ارایه آثار هنریتون هم صحبت کنید…
برخی از آثار منتشر شده از من مجموعه طرح هام هست که گاهن نوشته هایی هم با آن‌ها همراه بوده، مثل مجموعه‌ی (پژ) و یا (آلگرو) و (بوق آزاد) و(دعا برای زندگی دیگر) و… برخی هم تصویرسازی در کنار اشعار و داستان هست مثل (کلماطرح)-(یکی شیر آب آسمون رو ببنده)-(قصه ی کوچک عشق)-(در بهشتی که کلاغ نیست)-(من انبوه عاشقانه می شوم) و… ضمن انتشار مجموعه هایی با عنوان( سری کتاب‌های کافه پاره) که به بیش از ۳۰ عنوان رسیده و همچنان ادامه داره، چند کتاب هم آماده ی نشر دارم از جمله (آینده ی بدوی).
اولین تجربه ساخت ویدیو، سال ۷۹ بود و تقریبا پانزده ویدیو مووی کار کردم که چند هفته ی قبل تعدادی از کارهام در خانه فیلمساز اصفهان به نمایش در اومد. البته باید بگم رسانه‌های معاصر مثل ویدیو‌آرت یا پرفورمنس آرت یا اینستالیشن و… مثل بسیاری دیگه از اتفاق های هنری به ناگاه وارد فضای هنری ایران شد و در موارد زیادی به غلط ارایه و ترجمه و تعریف شدن که قطعن نیاز به ورک شاپ ها و دوره ها و تحقیق و بررسی داره تا امکان ارایه و استعمال درست آن پیش بیاید.

آثار شما مرزی بین تصویرسازی و کاریکاتور داره و اکثر اونه به نظر انتقادی، سیاه و معنا گرا هستن و کاراکترهای ویژه ای در آثار شما دیده میشه، در این باره هم صحبت کنید:
به اعتقاد من تصویرسازی (البته نه در معنای کلان لغوی آن که در تمام هنرها حضور داره، در سینما، عکاسی، نقاشی و…) در نگاه مشخصی، مابین نقاشی و کارتون قرار داره. چه از لحاظ محتوایی و همینطور اجرایی. هر چند من با کارتون شروع کردم و کم‌کم آثارم به سمت تصویرسازی پیش رفت و تجربه‌های نقاشی به من کمک کرد تا شاید به شکل شخصی تری از این هنر برسم. با وجود فعالیتم در زمینه‌های دیگه، برای من هنر تصویرسازی بسیار محترم و با اهمیت هست لذا در هر صورت، من خودم رو یک تصویرگر میدونم.
در یک نگاه کلی شاید بشه گفت گاهی هنر آنچه هست رو بیان می‌کنه با تمام سیاهی ها و درد ها و هراس ها و احیانن زیبایی‌های عجیبش و گاهی آنچه باید باشد یا بهتر هست باشد، البته منظور از نگاه معناگرایانه هست. من بیشتر به اونچه که هست می پردازم. گاهی اغراق آمیزتر برای اینکه بهتر دیده بشه و بیشتر مخاطبش را درگیر کنه اما در کل اینکه کارهام سیاه هست یا سفید یا تلخ یا شیرین یا هر چه که هست سعی من بر این هست که خودش تصمیم بگیره که چطور باشه و مسیرش رو خودش انتخاب کنه و کاراکترهام باید از من قوی‌تر و باهوش‌تر باشن و از من جلوتر حرکت کنن، باید بتونن خودشون برای خودشون و سرنوشتشون تصمیم بگیرند، من قبل از شروع هر کارم هیچ ایده ای را از قبل آماده نمی‌کنم، کاغذ رو صحنه ی بازی خط هایم قرار می‌دهم و فقط به صورت یک مجری اون چیزی رو که شخصیت هام می‌خوان، شکل میدم و…

و حرف آخر…
امید که حال هنر ایران خوب‌تر بشه و بتونه فاصلش رو با آن چه در هنر دنیا اتفاق می افته کمتر کنه و هنرمندان با سوادتری امکان حضور و نفس کشیدن برایشان محقق شود. از شما هم بخاطر این تلاشتون و ماهنامه ی محترمی که در مسیر قرار دادید، سپاسگذارم.

[justified_image_grid ids=”1603,1604,1605,1606,1607,1608,1609,1610,1611,1612,1613″]

[do action=”test” pagenum=”1583″ title=”نسخه سیزدهم”/]

ارسال یک پاسخ