حامد حکیمی – طراح گرافیک
فرم، و البته ايده نجات بخش كادرهای سرگردان در آثار گرافیک حامد حکیمی
حامد حكیمی طراح گرافیك و مدیر هنری، عضو انجمن طراحان گرافیك ایران، فارغ التحصیل گرافیك از هنرستان هنرهای تجسمی و كارشناس گرافیك از دانشگاه آزاد اسلامی است. ابتدای مسیر طراحی ایشون از خوشنویسی در انجمن خوشنویسان ایران و هنرستان و تجربه های پراكنده زیر نظر اساتید فن آغاز شد. پس از دوران تحصیل، حامد برای كار به عنوان طراح گرافیك، مشاور و مدیر هنری در شركتها، سازمانها و استودیوهای مختلف مشغول به كار شد. در سوابق ایشون همكاری با جشنوارهها، رسانهها، خبرگزاریها و نمایشگاههای مختلف به عنوان طراح گرافیك و مشاور هنری به چشم میخوره. از فعالیتهای مهم این هنرمند میتونیم به همکاری با مجموعههایی مثل روزنامهی تهران امروز، پژوهشكده علوم فناوری، بخش فرهنگی هنری شهرداری تهران و همینطور همکاری با شركتهای تبلیغاتی چون ساروبن و كانون ایران نوین و تدریس در مدرسه گرافیك و هنرهای دیجیتال اینوِرس اشاره کنیم. حامد در آذر ماه ٩٢ به همراهی استاد حسین اطروشی و مسعود جزنی، دست به راهاندازی مدرسه سیلك ایران به عنوان اولین مركز آموزشی و تخصصی چاپ سیلك میزنه و حالا به عنوان فعال در این زمینه در جهت حمایت از هنر و زنده نگه داشتن چاپ سیلك شناخته میشه.
مشاهده آثار و متن کامل در ماهنامه هنرهای تجسمی پان آرت: نسخه سی و پنجم پان آرت
از خودتون و نحوه ورود به دنیای گرافیک و هنر صحبت کنید…
همه چی از زمانی شروع شد که من از هنرستان هنرهای تجسمی پسران تهران شروع کردم. قبل از هنرستان، انجمن خوشنویسان و تمام تذکرات پدرم در مورد خوشنویسی و خط و دل مشغولیهای اون، من رو درگیر کرده بود. زمانی که هنرستان شروع شد، گرافیک و هنر دیزاین هم برای من تبدیل به غولی بزرگ شد. برام دیگه احترام داشت، برام خیلی مهم شده بود. فقط همه جا رو بررسی میکردم، کار میدیدم و به خودم کار سفارش می دادم. کسی من رو نمی شناخت، کسی نمیدونست حامد حکیمی هم میتونه کاری تو گرافیک انجام بده. فقط به خودم کار سفارش می دادم؛ لوگو، پوستر، بروشور، کتاب. خودم شده بودم مشتری خودم. خودم شده بودم اون آدمی که سر تاریخ به طراح زنگ میزنه و میگه: “آقا طرحت چی شد؛ باید بره چاپ!”. همیشه در آرزوی چاپ شدن کارهام بودم حتی سیاه و سفید، حتی درگیری در یک پروژه تیمی. حتی یک خط، یک نقش و یا یک رنگ کوچیک از من…
همه چی از نمایشگاههای هنرستان شروع شد. اون زمان استادایی داشتیم که اگه هم سن و سالای ما با یه چیزایی پُز میدادن، ما با استادامون بود که پُز میدادیم. به دور از همهی اتفاقات سیاسی و تجاری و بازار هنر و گرافیک، در اون هنرستان کار کردم و فقط به این فکر میکردم بشم مثل استادا تا کارام چاپ بشه و سفارش بگیرم. فارغ شدم از تحصیل در هنرستان. همه رفتن دانشگاه من از شوق کار رفتم شرکت تبلیغاتی ساروبن که از اون اول بفهمم توی گرافیک چه خبره! بعد از فعالیتهای مختلفی که در اونجا داشتم، وارد حیطه مطبوعات شدم. همه چی با گرافیک و مدیریت هنری شروع شد و ادامه پیدا کرد. درسته من نمیدونستم چیه ولی رفتم جلو بعد دانشگاه و بعد شرکتهای مختلف دیگه…
تفکر شما برای شروع کارهای هنری از ابتدا به چه شکل بوده؟
همیشه به این فکر میکردم باید یه چیزی درمان شه، باید یه اتفاقی بیفته، باید درست بشه، فلان مجموعه فلان ساختار. در اون زمانها همیشه به این فکر میکنی همهی مجموعهها و همهی سازمانها، گرافیک زشت و غلط و بدی دارن و تو باید بری نجاتشون بدی. پوستر سفارش میگرفتم، لوگو تصویرسازی میکردم و هر کاری که میکردم، میدونستم یه روزی دیده میشه و به این فکر میکردم اگه دارم کاری رو انجام میدم باید به بهترین شکل ممکنه باشه؛ حتی اگه مشتری زنگ بزنه و بگه یه ربع طول میکشه بابا فوتوشاپش کن بره و از این اصطلاحای خیلی مزخرف که همه ی طراحان باهاش آشنا هستن…
مشاهده آثار و متن کامل در ماهنامه هنرهای تجسمی پان آرت: نسخه سی و پنجم پان آرت
نظرات بسته شده است، اما بازتاب و پینگ باز است.