پان آرت - نشریه جامعه ی هنری ایرانیان
وب سایت علمی پژوهشی هنر

شاهنامه به روایت نقاش خودآموخته ای از لرستان

0 341

روایتی از شاهنامه از نگاه نقاشی خودآموخته لرستانی

گاهی از میانه کاغذ شروع می کند و کاغذ را در جهات مختلف روی زانویش می چرخاند و گاهی هم از بالا در ستون های افقی تا پایین داستان یا روایتی را به تصویر می کشد. به هنگام نقاشی اشعار مربوط به تصویر را زمزمه می کند و بیشتر اوقات نوشته ها، اشعار مربوط واسامی شخصیت ها را در کنار نقاشی هایش یادداشت می کند. مالاشیر روستایی کوچک و کوهستانی، مجاور اشترانکوه و از سلسله کوههای زاگرس بین ازنا و الیگودرز در استان لرستان است که هفتاد و دو سه سال پیش، گرگعلی (ذبیح ا…) در آنجا بدنیا آمده است.
پدرش از ریش سفیدان روستا که دارای طبعی شاعرانه هم بوده گرگعلی را به دست ملا برای آموختن قرآن و شاهنامه می سپارد. او می گوید : هر مقداری که شاهنامه یاد می گرفتم پدرم از من می خواست که برایش از بر بخوانم؛ و این تشویق پدر، او را در یادگیری بیشتر راغب تر می کند.
شاهنامه همواره به عنوان کتاب حماسی قوم لر ورد زبان مردم بوده و علاوه بر قرآن، بخشی از جهیزه نو عروسان محسوب می شده است. بیشتر مردم این منطقه کار عمده و روزمره شان کشاورزی و دامداری است که در زمستانهای طولانی و سرد، اوقات فراغت از کار را با مجالس شاهنامه خوانی (شهنومه خونی) سپری می کردند. کوچترها هم اگر شاهنامه می دانستند در این مجالس ضمن تفنن، مایه مباهات پدرانشان بشمار می رفتند.

شاهنامه به روایت هنرمندی از لرستان

 وقتی ازش پرسیدم چطور شد که به نقاشی رو آوردی؟ با لهجه ی بختیاری در جوابم گفت: از زمانی که پنج و شش سال داشتم با نی نقاشی می کردم اما هیچ کس از کارهای من خوشش نمی اومد ولی دو طرف کاغذ را از تصویر شعرهایی که بلد بودم سیاه می کردم. بیشتر این نقاشیها را از روی شعرهای شاهنامه و پرده کش ها تقلید می کردم … این روال ادامه پیدا می کند تا اینکه تصویری از بهرام گور را می کشد و این نقاشی در خانه ی یکی از سرشناس های آبادی به دیوار چسبانده می شود که دایی اش آنجا حضور داشته و برای اولین بار مورد تشویق قرار می گیرد. وبه او می گوید : «تو از کارت تبریک عید هم قشنگ تر کشیدی» این بیشترین تشویقی بود که آن زمان از دایی شنیدم تا همین سالها که تو (نگارنده) از کارهایم خوشت آمده هیچ کس دیگری تعریفی نکرده فقط سی (برای) دل گرون خودم نقاشی می کشم و هیچ انتظاری از کسی هم نداشتم. خیلی جای تاسف است که اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی این مناطق به جای حمایت از این گونه هنرمندان که تعدادشان قابل توجه اند و نیز ترویج هنر بومی که در مرز فراموشی اند، به دنبال برنامه های نمایشی با عنوانهای بزرگ و زودگذر اند و یا به جای آموزش درست نقاشی به جوانهای این ناحیه نقاشی «باب راسی» را آموزش و ترویج می دهند.

امروز بیش از نیم قرن است که گرگعلی (ذبیح اله) شاهنامه را در سینه خود حفظ کرده واین کتاب سترگ تاثیر زیادی بر گفتار و رفتار او گذاشته و کلامش را آهنگین کرده است. بطوری که وقتی شاهنامه می خواند رگ های گردن و ماهیچه های صورتش محکم و سفت به نظر می رسند. واقعا با تمام وجود نقل می کند این حس حماسی در اشعاری هم که درباره موضوعات مردمی گفته راه پیدا کرده و تحت تاثیر اوزان شاهنامه سروده شده اند. او به مدد این کتاب و داستانهایی که از قرآن و پیامبران شنیده است را صادقانه به تصویر (نقاشی) می کشد. بی آنکه بداند چرا نقاشی می کند و کسی دوست دارد یا نه! هرچند این سالها رعشه های دست هایش کمتر اجازه کار به او را می دهند اما چنان کاغذ و خودکار که از محبوبترین ابزارهای اویند را در دستانش محکم نگه می دارد که تصور می رود کودکی است که بی هیچ ترسی خط می کشد. به اقتضای سن و سالش جای داس را با خودکارهای رنگین عوض، و زمین کشاورزی را با کنج خانه معامله کرده است؛ و حالا بیشتر وقتش را به نقاشی و کتابخواندن می گذراند.

گرگعلی خط قرآنی بسیار خوبی دارد و با قرآن آشناست درباره اعداد و رموز آنها مطالب ارزشمندی را می داند و در حاشیه دفترهایش آنها را چندین بار می نویسد. همچنین درباره نحوه نگارش طلسم ها و ادعیه ها مطالب آموزنده ای را بیاد دارد ازو که پرسیدم این ها را از کجا یادگرفتی؟ می گوید: دو کلاس بیشتر درس نخواندم اما هر تصویری را می دیدم در ذهنم می ماند. این دعاها را از کتاب معلم قرآنم یاد گرفتم. او آنقدر صادقانه نقاشی می کشد و در کارش غرق می شود که گاهی وقتها که در حال نقاشی است، متوجه حضور کسی نمی شود و باید منتظر ماند تا از نقاشی فارغ شود یا حالتش را تغییر دهد. این همان حضور مداومی است که در هنر آرزوی هر هنرمندی است.

نویسنده: حجت امانی
کارشناسی ارشد پژوهش هنر تهران

 

ارسال یک پاسخ